آیه 72 سوره یوسف

از دانشنامه‌ی اسلامی

قَالُوا نَفْقِدُ صُوَاعَ الْمَلِكِ وَلِمَنْ جَاءَ بِهِ حِمْلُ بَعِيرٍ وَأَنَا بِهِ زَعِيمٌ

[12–72] (مشاهده آیه در سوره)


<<71 آیه 72 سوره یوسف 73>>
سوره :سوره یوسف (12)
جزء :13
نزول :مکه

ترتیل

ترجمه (مکارم شیرازی)

ترجمه های فارسی

غلامان گفتند: جام شاه ناپیداست و من (که رئیس انبارم) یک بار شتر طعام ضمانت کنم بر آن کس که جام را پیدا کرده بیاورد.

گفتند: آبخوری شاه را گم کرده ایم و هر کس آن را بیاورد، یک بار شتر مژدگانی اوست و من ضامن آن هستم.

گفتند: «جام شاه را گم كرده‌ايم، و براى هر كس كه آن را بياورد يك بار شتر خواهد بود.» و [متصدى گفت:] «من ضامن آنم.»

گفتند: جام پادشاه را. و هر كه بياوردش او را بار شترى است و من ضمانت مى‌كنم.

گفتند: «پیمانه پادشاه را! و هر کس آن را بیاورد، یک بار شتر (غلّه) به او داده می‌شود؛ و من ضامن این (پاداش) هستم!»

ترجمه های انگلیسی(English translations)

They said, ‘We miss the king’s goblet.’ ‘Whoever brings it shall have a camel-load [of grain],’ [said the steward], ‘I will guarantee that.’

They said: We miss the king's drinking cup, and he who shall bring it shall have a camel-load and I am responsible for it.

They said: We have lost the king's cup, and he who bringeth it shall have a camel-load, and I (said Joseph) am answerable for it.

They said: "We miss the great beaker of the king; for him who produces it, is (the reward of) a camel load; I will be bound by it."

معانی کلمات آیه

حمل: (به كسر- ح): بار ظاهرى مانند باري كه بر دوش گيرند، و آنچه در باطن حمل مى‏ شود ، مانند : فرزند در شكم، آب در ابر، حمل به فتح اول گويند.

زعيم: زعم: قول باطل و دروغ. زعيم: عهده ‏دار و ضامن. رئيس را نيز زعيم گويند. راغب گويد: علّت اين تسميه آنست كه در نظر مردم سخن ضامن و رئيس محتمل الكذب است..

تفسیر آیه

تفسیر نور (محسن قرائتی)


قالُوا وَ أَقْبَلُوا عَلَيْهِمْ ما ذا تَفْقِدُونَ «71»

(برادران يوسف) رو به ماموران كردند و گفتند: شما چه چيزى را گم كرده‌ايد.

قالُوا نَفْقِدُ صُواعَ الْمَلِكِ وَ لِمَنْ جاءَ بِهِ حِمْلُ بَعِيرٍ وَ أَنَا بِهِ زَعِيمٌ «72»

گفتند: پيمانه و جام مخصوص شاه را گم كرده‌ايم و براى هركس آن را بياورد، يك بار شتر (جايزه) است و من اين را ضمانت مى‌كنم.

نکته ها

«صُواعَ» و «سقاية» به يك معنى بكار رفته‌اند، پيمانه‌اى كه هم با آن آب مى‌خورند و هم گندم را كيل و اندازه مى‌كنند كه نشانه صرفه‌جويى، بهره‌ورى و استفاده چند منظوره از يك وسيله است. «صُواعَ» ظرفى است كه گنجايش يك صاع (حدود 3 كيلو) گندم را دارد.

«حِمْلُ» به بار گفته مى‌شود و «حِمْلُ» نيز به معناى بار است، امّا بارى كه پنهان باشد، مثل بارانى كه در دل ابر است يا فرزندى كه در شكم مادر است. «1»

جمله‌ى‌ «لِمَنْ جاءَ بِهِ حِمْلُ بَعِيرٍ» هركس چنين كند من چنان پاداش مى‌دهم، در اصطلاح فقهى «جُعاله» ناميده مى‌شود كه داراى سابقه و اعتبار قانونى است.

پیام ها

1- برادران با جمله‌ى‌ «ما ذا تَفْقِدُونَ» توصيه كردند كه قبل از اثبات موضوع دزدى كسى را نبايد متهم كرد.*

2- جايزه تعيين كردن، از شيوه‌هاى قديمى است. «وَ لِمَنْ جاءَ بِهِ حِمْلُ بَعِيرٍ»

3- جوايز بايد متناسب با افراد و زمان باشد. در زمان قحطى بهترين جايزه، يك‌


«1». مفردات راغب.

جلد 4 - صفحه 254

بار شتر غلّه است. «حِمْلُ بَعِيرٍ»

4- ضامن بايد فرد معيّن ومشخّصى باشد. «وَ أَنَا بِهِ زَعِيمٌ»*

5- ضامن بايد معتبر باشد. «وَ أَنَا بِهِ زَعِيمٌ»*

6- ضامن گرفتن براى جلب اطمينان، سابقه تاريخى دارد. «أَنَا بِهِ زَعِيمٌ»

تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)


قالُوا نَفْقِدُ صُواعَ الْمَلِكِ وَ لِمَنْ جاءَ بِهِ حِمْلُ بَعِيرٍ وَ أَنَا بِهِ زَعِيمٌ (72)

قالُوا نَفْقِدُ صُواعَ الْمَلِكِ‌: گفتند: مشربه ملك را نمى‌يابيم و آن پيمانه بود از طلا كه به آن كيل مى‌نمودند. و منادى كه كارگزار و بزرگترين ملازمان بود گفت: وَ لِمَنْ جاءَ بِهِ حِمْلُ بَعِيرٍ: و هركه بياورد پيمانه را براى او باشد يكبار شتر از طعام. وَ أَنَا بِهِ زَعِيمٌ‌ و من دادن آن، كفيل و ضامن هستم. برادران قسم خوردند و از اين قسم تبرى نمودند.


تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)


وَ لَمَّا دَخَلُوا عَلى‌ يُوسُفَ آوى‌ إِلَيْهِ أَخاهُ قالَ إِنِّي أَنَا أَخُوكَ فَلا تَبْتَئِسْ بِما كانُوا يَعْمَلُونَ (69) فَلَمَّا جَهَّزَهُمْ بِجَهازِهِمْ جَعَلَ السِّقايَةَ فِي رَحْلِ أَخِيهِ ثُمَّ أَذَّنَ مُؤَذِّنٌ أَيَّتُهَا الْعِيرُ إِنَّكُمْ لَسارِقُونَ (70) قالُوا وَ أَقْبَلُوا عَلَيْهِمْ ما ذا تَفْقِدُونَ (71) قالُوا نَفْقِدُ صُواعَ الْمَلِكِ وَ لِمَنْ جاءَ بِهِ حِمْلُ بَعِيرٍ وَ أَنَا بِهِ زَعِيمٌ (72) قالُوا تَاللَّهِ لَقَدْ عَلِمْتُمْ ما جِئْنا لِنُفْسِدَ فِي الْأَرْضِ وَ ما كُنَّا سارِقِينَ (73)

قالُوا فَما جَزاؤُهُ إِنْ كُنْتُمْ كاذِبِينَ (74) قالُوا جَزاؤُهُ مَنْ وُجِدَ فِي رَحْلِهِ فَهُوَ جَزاؤُهُ كَذلِكَ نَجْزِي الظَّالِمِينَ (75) فَبَدَأَ بِأَوْعِيَتِهِمْ قَبْلَ وِعاءِ أَخِيهِ ثُمَّ اسْتَخْرَجَها مِنْ وِعاءِ أَخِيهِ كَذلِكَ كِدْنا لِيُوسُفَ ما كانَ لِيَأْخُذَ أَخاهُ فِي دِينِ الْمَلِكِ إِلاَّ أَنْ يَشاءَ اللَّهُ نَرْفَعُ دَرَجاتٍ مَنْ نَشاءُ وَ فَوْقَ كُلِّ ذِي عِلْمٍ عَلِيمٌ (76)

ترجمه‌

و چون وارد شدند بر يوسف جاى داد در كنار خود برادرش را گفت همانا منم برادرت پس در محنت و اندوه مباش براى آنچه بودند كه بجا مى‌آوردند

پس چون آماده نمود وسائل سفر آنها را گذارد آبخورى خود را در بار برادرش پس ندا كرد ندا كننده‌اى كه اى قافله همانا شما هر آينه دزدانيد

گفتند و روى كردند بر ايشان كه چه چيز گم كرده‌ايد

گفتند گم كرديم مشربه پادشاه را و براى كسيكه بياورد آنرا بار شترى است و من آنرا ضامنم‌

گفتند بخدا هر آينه دانستيد كه نيامديم ما تا فساد كنيم در زمين و نيستيم دزدان‌

گفتند پس چيست پاداش آن اگر باشيد دروغگويان‌

گفتند پاداش آن كسى است كه يافت شود در بارش پس او پاداش‌

جلد 3 صفحه 164

آن است اين چنين پاداش ميدهيم ستمكاران را

پس ابتدا كرد ببار بندهاى آنها پيش از باربند برادرش پس بيرون آورد آنرا از باربند برادرش اين چنين تدبير نموديم براى يوسف حق نداشت كه بگيرد برادرش را در آئين پادشاه جز آنكه ميخواست خدا بلند گردانيم بمراتبى كسى را كه بخواهيم و برتر از هر صاحب دانشى دانائى است.

تفسير

چون برادران حضرت يوسف وارد بر او شدند اشاره بابن يامين نمودند و عرضه داشتند اين برادر ما است كه فرمودى او را بياوريم حضرت آنها را تحسين و اكرام فرمود و مقرر داشت براى آنها طعام حاضر نمودند و فرمود برادران ابوينى با يكديگر كنار سفره بنشينند و غذا بخورند و آنها بر حسب دستور نشستند ولى ابن يامين ايستاد تنها پس حضرت يوسف باو فرمود چرا نمى‌نشينى عرض كرد شما فرموديد برادران ابوينى با يكديگر بنشينند من برادر ابوينى ندارم حضرت فرمود تو برادر ابوينى نداشتى عرض كرد بلى داشتم فرمود پس چه شد عرض كرد اينها ميگويند گرگ او را خورد فرمود چه قدر محزون شدى براى او عرض كرد يازده پسر خدا بمن كرامت فرمود نام تمامى را از نام او مشتق نمودم فرمود چگونه بعد از او ميل بعشرت با زن و فرزند نمودى عرض كرد من پدر صالحى دارم كه مرا امر بازدواج فرمود براى آنكه از من ذريّه‌اى بوجود آيد كه تسبيح نمايند خدا را و بركت پيدا كند زمين از آن پس حضرت يوسف باو فرمود بيا با من غذا بخور پس برادران گفتند همانا فضيلت داد خدا يوسف و برادر ابوينى او را تا حدّيكه پادشاه او را با خود هم غذا نمود آنچه تاكنون ذكر شد در مجمع و عيّاشى ره از امام صادق عليه السّلام نقل نموده ولى قمّى ره فرموده كه برادران و بن يامين با يكديگر از خدمت پدر مرخص شدند ولى او با آنها نمى‌نشست و هم غذا نميشد و صحبت نميكرد تا وارد مصر شدند و خدمت حضرت يوسف رسيدند و سلام كردند و او برادر ابوينى خود را ديد و شناخت و چون نشستند او از آنها دورتر نشست پس حضرت پرسيد تو برادر اينهائى عرض كرد بلى فرمود چرا پس با آنها ننشستى عرض كرد چون من برادر ابوينى داشتم اينها با خودشان بردند و بر نگرداندند و گفتند گرگ او را خورد پس من قسم ياد نمودم كه با آنها متفق در امرى نشوم تا زنده‌ام فرمود آيا زن گرفتى عرض كرد بلى فرمود

جلد 3 صفحه 165

اولاددار شدى عرض كرد بلى فرمود چند اولاد دارى عرض كرد سه پسر فرمود نام آنها را چه گذاردى عرض كرد يكى را گرگ و ديگرى را پيراهن و سوّمى را خون فرمود اين نامها را چرا گذاردى عرض كرد براى آنكه برادرم را فراموش نكنم پس حضرت برادران را مرخص فرمود و بنيامين را نزد خود نگهداشت و چون مجلس خلوت شد باو فرمود من برادر توام پس غمگين مباش بر آنچه بجا آوردند در باره من و دوست دارم كه تو نزد من بمانى عرض كرد برادرانم نميگذارند چون پدرم از آنها عهد و ميثاق گرفته كه مرا باو بر گردانند فرمود من تدبيرى در اين باب مى‌نمايم و تو چون مطلع شدى بآنها چيزى نگو و منكر نشو و او قبول نمود و چون حضرت يوسف عليه السّلام ساز و برگ مسافرت آنها را تهيّه فرمود آبخورى طلاى خود را كه در شريعت او استعمالش جائز بود گذارد دربار بن يامين و اين آبخورى قدح طلائى بود كه اخيرا پيمانه گندم شده بود چنانچه عيّاشى ره از امام باقر و امام صادق عليهما السلام در دو روايت نقل نموده و معلوم است كه مسئول حفظ آن انباردار است لذا بعد از آنكه متوجّه شد كه پيمانه گندم نيست با آنكه آنها حركت كرده بودند تعقيب نمود از ايشان و ندا داد كه اى قافله شما دزدانيد يعنى در ميان شما دزد است و عير در اصل بمعناى شتر يا خر باركش است و در صاحبان آنها كه اهل قافله‌اند استعمال ميشود و بنابراين لازم نمى‌آيد كه حضرت يوسف عليه السّلام آنها را متهم نموده باشد بسرقت و محتمل است اين نداء هم بدستور آنحضرت شده باشد ولى مقصود سرقت آنها باشد يوسف عليه السّلام را از پدرش لذا بعد از آنكه ايشان متوجّه شدند و گفتند چه چيز گم كرديد و ميجوئيد متصدّيان امور انبار گفتند گم كرديم و ميجوئيم مشربه پادشاه را و نگفتند شما دزديديد و بنابراين توريه شده بامر حضرت يوسف عليه السّلام براى مقصود مهمّى كه صلاح در آن بوده و دروغ گفته نشده با آنكه دروغ براى اصلاح بين مردم جائز است و باين معنى در روايات متعدده از صادقين عليهما السّلام بنقل قمّى ره و عيّاشى ره و كافى و علل تصريح شده در هر حال انباردار ضامن شد كه هر كس مشربه را پيدا كند و بياورد يكبار شتر گندم باو بدهد و برادران متمسك بشواهد و امارات قطعيّه‌اى شدند كه در مدّت اين دو سفر براى مستخدمين حضرت از حال و مقال و مقام و سيره و معامله آنها كشف شده بود كه اهل سرقت نيستند لذا قسم ياد نمودند كه شما دانستيد در

جلد 3 صفحه 166

اين مدت كه ما براى فساد و دزدى نيامديم و اهل اين كار نبوده و نيستيم و آنها در جواب گفتند مجازات اين كار يا كسيكه اين كار را كرده باشد چيست اگر شما دروغگو باشيد برادران بر طبق شيعت حضرت يعقوب عليه السّلام جواب دادن كه جزاء دزدى يا دزد كه آنكسى است كه يافت شود مشربه در بارش خود او است كه بايد حبس و توقيف شود چنانچه قمّى ره فرموده و عيّاشى از امام صادق عليه السّلام نقل نموده كه مرادشان حبس او بود و در خاتمه خودشان تصريح نمودند كه آئين ما اين است و ما اين طور مجازات ميكنيم ستمكاران را كه مراد دزدانند و پس از ختم كلام حضرت يوسف شروع فرمود بگردش دربارها و ابتدا بجستجو از بار برادران شد غير از بن يامين براى آنكه كشف از تبانى نكند تا نوبه ببرادر كهتر رسيد و مشربه را از بار او بيرون آورد و حكم بحبس و توفيقش بر طبق شريعت حضرت يعقوب عليه السلّام و تصديق برادران صادر گرديد باين كيفيّت خدا تهيّه وسائل كيد نمود براى يوسف عليه السّلام در مقابل كيد آنها براى او يا تدبير نمود و تعليم فرمود او را بوحى و الهام خود كه توانست برادر خود را از آنها بگيرد چون نمى‌توانست و حق نداشت برادر خود را از آنها بگيرد بر حسب آئين پادشاه مصر زيرا قانون جزاى مصريان آن بود كه دزد را ميزدند و جريمه مينمودند جز آنكه خدا ميخواست يوسف عليه السّلام موفق بمقصود خود شود لذا بزبان برادران جارى فرمود مجازات دزد را بر وفق شريعت حقه و اين موجب شد كه كسى نتوانست بحضرت اشكال كند در بازداشت برادر خود از اهل مصر و غير هم و خدا هر كس را بخواهد بمراتب و درجات رفيعه از علم و حكمت و سلطنت و امامت و نبوت ميرساند در صورت قابليّت و هر مرتبه‌اى از علم فوق مرتبه ديگر است تا منتهى شود بعلم نامتناهى كه مخصوص بذات احديّت است ..

اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)


قالُوا نَفقِدُ صُواع‌َ المَلِك‌ِ وَ لِمَن‌ جاءَ بِه‌ِ حِمل‌ُ بَعِيرٍ وَ أَنَا بِه‌ِ زَعِيم‌ٌ (72)

گفتند متكفلين‌ امر اعطاء طعام‌ ‌در‌ جواب‌ ‌آنها‌ ‌که‌ پرسيدند چه‌ چيز مفقود ‌شده‌ ‌که‌ ‌ما مفقود كرده‌ايم‌ صواع‌ ملك‌ ‌را‌ ‌که‌ همان‌ سقايه‌ ‌باشد‌ و ‌هر‌ آينه‌ ‌هر‌ كس‌ بياورد و پيدا كند ‌او‌ ‌را‌ بار يك‌ شتر طعام‌ ميدهيم‌ و ‌گفت‌ ‌آن‌ مؤذن‌ ‌که‌ اعلام‌

جلد 11 - صفحه 239

كرده‌ ‌بود‌ و ‌من‌ ‌هم‌ بدادن‌ يك‌ بار شتر طعام‌ عهده‌دار هستم‌.

قالوا اجزاء و كارمندان‌ ‌که‌ بقافله‌ و ‌غير‌ اطعام‌ طعام‌ ميكردند بآن‌ قافله‌ ‌که‌ عير بودند ‌که‌ ‌در‌ ‌آنها‌ ابناء يعقوب‌ بودند نَفقِدُ صُواع‌َ المَلِك‌ِ ظرفي‌ ‌است‌ ‌که‌ يك‌ صاع‌ طعام‌ ظرفيت‌ دارد و ‌او‌ ‌را‌ پيمانه‌ قرار داده‌ بودند و صاع‌ چهار مدّ ‌است‌ ‌از‌ طعام‌ ‌که‌ تقريبا يك‌ ‌من‌ تبريز ميشود و كسري‌ و مدّ برطل‌ عراقي‌ نه‌ رطل‌ ‌است‌ و برطل‌ مدني‌ شش‌ رطل‌ و مكي‌ چهار و نيم‌ رطل‌ ‌که‌ رطل‌ مكي‌ دو برابر عراقي‌ ‌است‌ و مدني‌ يك‌ رطل‌ و ثلث‌ عراقي‌، و صاع‌ بحساب‌ دراهم‌ معموله‌ ‌در‌ زمان‌ ائمه‌ هزار و صد و هفتاد درهم‌ ‌است‌ و ‌بر‌ حسب‌ مثقال‌ شرعي‌ هيجده‌ نخودي‌ هشت‌ صد و نوزده‌ مثقال‌ و ‌من‌ تبريزي‌ ششصد چهل‌ مثقال‌ صيرفي‌ بيست‌ و چهار نخودي‌ ‌است‌ و ‌در‌ اخبار داريم‌

(الوضوء بمدّ و الغسل‌ بصاع‌)

و ‌اينکه‌ إسباغ‌ ‌در‌ وضوء و غسل‌ ‌است‌ و الّا باقل‌ ‌آن‌ ‌هم‌ اكتفاء ميتوان‌ كرد.

و ‌اينکه‌ صواع‌ همان‌ ساقيه‌ ‌است‌ ‌که‌ ‌در‌ رحل‌ ‌إبن‌ يامين‌ گذارده‌ بودند و مرسوم‌ نيست‌ مكيال‌ طعام‌ ‌را‌ ‌براي‌ خريد و فروش‌ يك‌ همچه‌ ظرف‌ قيمتي‌ قرار دهند مخصوصا ‌اينکه‌ ‌را‌ جعل‌ كردند ‌که‌ مورد نظر و طمع‌ واقع‌ شود و فقدانش‌ مورد اهميت‌ ‌باشد‌.

وَ لِمَن‌ جاءَ بِه‌ِ حِمل‌ُ بَعِيرٍ ‌از‌ اهميت‌ ‌او‌ و اينكه‌ ‌ما مسئول‌ ملك‌ واقع‌ ميشويم‌ و ‌از‌ ‌ما مؤاخذه‌ ميكند لذا حاضر هستيم‌ ‌که‌ ‌هر‌ ‌که‌ برده‌ بياورد ‌ما يك‌ حمل‌ شتر باو طعام‌ ميدهيم‌.

وَ أَنَا بِه‌ِ زَعِيم‌ٌ ضمير ‌به‌ مرجعش‌ حمل‌ ‌است‌ و قائل‌ باين‌ قول‌ همان‌ مؤذن‌ ‌که‌ ‌گفت‌ أَيَّتُهَا العِيرُ إِنَّكُم‌ لَسارِقُون‌َ و زعيم‌ بمعني‌ عهده‌دار ‌است‌ ‌يعني‌ باين‌ وعده‌ ‌که‌ داده‌ ‌من‌ عهده‌ دارم‌.

و مسئله‌ ضمان‌ ‌ما ‌لم‌ يجب‌ لزوم‌ نميآورد و ‌در‌ ‌اينکه‌ مقام‌ چون‌ واجب‌ ‌است‌

جلد 11 - صفحه 240

‌بر‌ كسي‌ ‌که‌ برده‌ برگرداند و حقي‌ ندارد ‌که‌ مطالبه‌ اجرت‌ كند لكن‌ چون‌ همچه‌ قولي‌ داده‌ شد ‌براي‌ اطمينان‌ طرف‌ عهده‌دار شد.

و ممكن‌ ‌است‌ بگوئيم‌ ‌که‌ غرض‌ ‌او‌ اينست‌ ‌که‌ تعمدا نبوده‌ ‌بر‌ سبيل‌ اتفاق‌ بوده‌ ‌که‌ نسبت‌ دزدي‌ ‌هم‌ باو ندهيم‌ ‌که‌ موجب‌ بدنامي‌ شود لذا بفقدان‌ تعبير كرده‌ نه‌ بسرقت‌ ‌که‌ بترسد ‌که‌ مورد مؤاخذه‌ شود.

برگزیده تفسیر نمونه


]

(آیه 72)- «گفتند: ما پیمانه سلطان را گم کرده‌ایم» و نسبت به شما ظنین هستیم (قالُوا نَفْقِدُ صُواعَ الْمَلِکِ).

و از آنجا که پیمانه، گران قیمت و مورد علاقه ملک بوده است، «هر کس آن را بیابد و بیاورد، یک بار شتر به او جایزه خواهیم داد» (وَ لِمَنْ جاءَ بِهِ حِمْلُ بَعِیرٍ).

سپس گوینده این سخن برای تأکید بیشتر گفت: «و من شخصا این جایزه را تضمین می‌کنم» (وَ أَنَا بِهِ زَعِیمٌ).

سایرتفاسیر این آیه را می توانید در سایت قرآن مشاهده کنید:

تفسیر های فارسی

ترجمه تفسیر المیزان

تفسیر خسروی

تفسیر عاملی

تفسیر جامع

تفسیر های عربی

تفسیر المیزان

تفسیر مجمع البیان

تفسیر نور الثقلین

تفسیر الصافی

تفسیر الکاشف

پانویس

  1. تفسیر احسن الحدیث، سید علی اکبر قرشی

منابع